نوشته شده توسط : feraghat90


       پانزدهم شعبان ولادت با سعادت امام عصر (عجّل الله الشّریف) مبارک


                                                                       http://feraghat90.blogfa.com/post-1136.aspx
 سیر و سفر
مناسبت های خاصّ
دقیق و مستند بدانیم.
حکایت های شنیدنی و ...
شعر سروده هایی از شاعران
دل نوشته ها و دل گویه های ادبی
ولادت آخرین گنجینه پیامبر خدا(ص)، کعبه دل ها و امیّد مستضعفان دنیا مبارک

 

ولادت,
میلاد نور, ولادت موعود, آخرین گنجینه پیامبر خدا (ص)

میلاد نور موعود
در روزگار قحطی محبّت و خشک سالی مهر و صمیمیّت در آن فضای تاریک و در اوج حاکمیّت قدرت پرستانِ حقیقت ستیز، الطاف زلال رحمان و رحیم از کوثر ولایت جاری، و بار دیگر حکایت پرشور فرعون و موسای کلیم تکرار شد. در مقابل دیدگان خسته تاریخ و پیش چشم دژخیمانِ تا دندان مسلح خلیفه عباسی، چهاردهمین ماه درخشان عصمت و پاکی طلوع کرد و نور امید را در دل های غمگین و تشنه محبت روشن ساخت و جان عاشقان زیبایی را به زمزمه و غزل سرایی و شادی و پای کوبی فرا خواند. آری آن شب آسمانِ سامرّا از ظهور معجزه دیگر خدا به خود می بالید و آخرین غنچه زیبای بوستان فاطمی در دامن نرگس شکوفا شد و امید به برپایی عدل در جان شیفتگان عدالت، حیاتِ دوباره یافت.

جشن نیمه شعبان
جشن نیمه شعبان جشن آمادگی است؛ آمادگی برای شرکت در نهضتی بزرگ و انسانی؛ نهضتی که سازنده و حیات بخش است. آغاز آن با ظهور مهدی و فرجام آن شکست سیه روزی ها، جهل ها، شرک ها، فسادها و جنایت هاست. آن کس که ولادت مهدی را این چنین جشن می گیرد به حقیقت می خواهد برای شرکت در این نهضت اعلام آمادگی کند و آن کس که به نام مهدی و از شنیدن لقب قائم علیه السّلام قیام می نماید، می خواهد بگوید که من جان بر کف، مهیای قیامم و در این قیام آمادگی همه جانبه دارم و در نهضت عظیمی که به رهبری آن امام برای سر و سامان یافتن امور جهان صورت می گیرد، شرکت می کنم و اعلام آمادگی می نمایم.

جشن مستضعفان
تولّد مهدی جشن همه مستضعفان جهان است و باید همگان در آن شرکت کنند. اگر استضعاف شدگان دنیا بدانند که شیعه در جهان بینی خود از لحاظ فکری چه دارد و چه انتظاری را می کشد، با آن هم صدا و هم سخن شده و با هم، چنین جشنی را برپا می دارند. همه مستضعفان جهان به یاد مهدی علیه السّلام و عصر حکومت افتخار آمیزش، به انتظار تحقق نظامی که او ایجاد می نماید و به شادمانی رؤیت علمی که او استوار می سازد، در این روز و شب بر می خیزند و شادمانی می کنند. می کوشند در سایه این نشاط و شادمانی قدرت و نیرویی کسب کنند و شوری و جنبشی در خود پدید آورند و زمینه را برای تحقق آن امیدها و آرزوها مساعد سازند. جشن ولادت مهدی جشن پرچمدار این نهضت، ولی نعمت مستضعفان، رهبر بیدارشدگان، و سرانجام بقیة اللّه اعظم است. منتظران با شرکت در آن مراسم با او پیمان می بندند و برای بیعت کردن اعلام آمادگی می نمایند.

جشن تولد مهدی علیه السّلام
جشن تولّد امام زمان جشن زنده شدن آرزوها، احیای امیدها، رونق گرفتن تمنّاهای عالی انسانی و در یک کلام جشن منتظران است و به همراه تولّد مهدی، شادی و امید در دل مشتاقان و آرزومندان تحقّق وعده الهی زنده می شود و شرکت کنندگان در جشن به یاد دوران حکومت حیات بخش او آمادگی خود را اعلام می کنند، مردم از آن رو این جشن را گرامی می دارند که حیات و تولد مهدی علیه السّلام سرنوشت ساز و عامل توجّه بقا و راز زندگی توأم با حیثیت و شرافت ماست. این تولّد گامی برای جهت یافتن بشریّت به سوی صراط مستقیم حقّ و عدل و تحقّق آرمان های میلیون ها انسان خواهد بود. جشن تولد مهدی علیه السّلام جشنی توأم با آگاهی دادن و آگاهی یافتن است؛ فرصتی است برای اندیشیدن در این امر که ما چگونه ایم و چگونه باید باشیم.

درس نیمه شعبان
این میلاد و این یاد بزرگ باید به ما درس بدهد. احساسات بسیار خوب است. عواطف پشتوانه بسیاری از اعمال نیکوی انسان هاست، ایمان و عقیده قلبی به وجود این منجی عظیم عالم، شفابخش بسیاری از بیماری ها و دردهای معنوی و روحی و اجتماعی است؛ ولی فراتر از همه اینها باید از این یاد، از این خاطره [و] از این حادثه عظیم درس بگیریم. هرسال این جشن ها برپا می شود و دل ها را معطّر می کند، اگر درس های عمیقی که در تجدید این خاطره وجود دارد برای رفتار ما و عمل ما می تواند یک آموزنده و معلم به حساب بیاید، یقینا پیشرفت جامعه ما به سمت کمال، روان تر و سریع تر خواهد شد. یک درس از این درس ها این است که همه بدانند [و] همه اذعان و باور کنند که حرکت عالم به سمت صلاح است؛ به سمت آفاق روشن است. مستکبران عالم هرچه می خواهند بگویند، تظاهر به قدرت نمایی بکنند اما لشکر حقّ و حقیقت کاروان بشریت را به سمت سرمنزل عدل و داد پیش می برد.

تبریک نیمه شعبان (در کلام امام رحمه الله علیه)
سالروز مبارک ولادت باسعادت و پر برکت حضرت خاتم الاوصیا و مفخرالاولیا حجت بن الحسن العسکری ـ ارواحنا لمقدمِهِ الفدا ـ بر مظلومان دهر و مستضعفان جهان مبارک باد. و چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیّتی که برپا کننده عدالتی است که بعثت انبیا علیهم السّلام برای آن بود و چه مبارک است زادروز ابرمردی که جهان را از شرّ ستمگران و دغل بازان تطهیر می نماید و زمین را پس از آن که ظلم و جور آن را فرا گرفته، پر از عدل و داد می کند و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض می نماید. چه مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغل بازی ها و فتنه انگیزی ها پاک شود و حکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حقّ تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا علیه السّلام [و[ حامیان اولیا علیه السّلام بوده تحقق یابد.

دل نوشته ها

آمدن ولی عصر(عج)
سال هاست که اسیر و دل بسته سیمای خورشیدی ات هستیم و بر آفتاب در سحاب، آهسته در پشت خاک ریزهای دل گریه می کنیم. آه آرامِ جان های عاشقان! تو چشم به راه درمان ظهور دوخته ای و ما نیز جان در گروی انتظار تلخ نهاده ایم. ای سرافراز و رعناترین سرو بوستان ستاره ها، شکیباترین شمشاد شرافت، تو تندیس جائران و یغماگران را در زیر گام های صلابت خویش خواهی شکست. خوشا به آن مُهر نمازی که با خلوت تو اُنس می گیرد! از تو می پرسیم تفسیر انتظار و تمثیل بهار حضور را. در دست های گل افشانت عزّت و اقتدار ما می روید. در قدوم تو یاسمن امید می شکفد و عندلیبان باغ امید غزل خوان می شوند. در میلاد سعیدت هزاران هزار پنجره به سوی آبی ترین آسمان اشتیاق گشوده شد. لقای رخسار سپیدت منتهای آرزوی صاحب دلان قبیله تقرّب است. اینک مهدی نامی است جاری بر زبان، ظهور و قیام حقیقی ات فراروی عاشقان عصمت و نور...

سیّدمسعود علوی

بلندای خورشید
عمری است که مروارید انتظار را بر گلوگاه مژگانم آویخته ام. شبنم ایمان را با عصاره جان آمیخته ام و گردوغباری را که از سمت آمدن تو می وزد در دیدگان خویش بیخته ام. عمری است که دندانِ صبر را بر جگر لحظه ها می سایم و همه گذرگاه های زمان را می پایم. شاید، شاید روزی اثری از تو بیابم. ای عزیز، قرن هاست که همه منتظرانِ سیمای آفتابی تو هر صبح یادت را بر بلندای خورشید، حک شده می بینند و دست های مشتاق خویش را به رودهای جمعه ها می سپارند تا از سرسبزی نام تو سیراب شوند. اینک همه آینه ها را آه های ما مکدّر کرده! همه گلدان ها و باغچه ها باید برای بالندگی نام تو را بر لب بیاورند. همه دل ها باید ناخالصی های خود را باز شویند و هسته همه خوبی ها و آگاهی ها و خداباوری ها را در خویشتن بارور کنند تا خط سبز و مقدس نام تو را همه خطه های خورشید و خیزاب زای جهان دریابند.

جواد نعمیی
تولّد دوباره
در گنداب تفکر جاهلانه و خودسرانه ـ شاد و خرسند ـ تن می شوییم و باور نمی کنیم. در سرسرای جهنم ایستاده ایم و مست رواق اهریمنیم و باور نمی کنیم. غرق در اطمینان خودخواهانه هستیم و باور نمی کنیم. چون کودکی غریب انگشت ابلیس آخرالزمان را می مکیم و لبخند می زنیم. کاش می توانستیم نگاهی به آن سوی باورهایمان بیندازیم و ببینیم از پسِ راه امروز چه راهی است. و کاش نمی گذاشتیم اهریمن بر پیشانیمان بوسه زند تا عقل دوراندیش نمیرد.

سزا نیست از سرمایه یقین دست بشوییم و آن را واگذاریم. در شأن ما نیست خمیر عشق را از دست بدهیم و باور کنیم پنجره انتظار را. با تپش آن وضو کنیم و از گم راهی دور دور شویم و از صلب انتظار متولّد شویم و با این تولّدِ دوباره جز راه آسمان نپوییم.

محمود مزنیامی
مرهمی بر زخم های نو
از عمق ناپیدای مظلومیّت ما، صدایی آمدنت را وعده می داد. صدا را، عدل خداوندی صلابت می بخشید و مِهر ربّانی گرما می داد... در زیر سهمگین ترین پنجه های شکنجه تاب می آوریم که شکنج زلف تو را می دیدیم. در کشاکش تازیانه ها و و چکاچک شمشیرها برق نگاه تو تابمان می داد و صدای گام های آمدنت توانمان می بخشید. رایحه ات که مژده حضور تو را بر دوش می کشید مرهمی بر زخم های نوبه نومان بود و جبر جان های شکسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردنی بود که تو آمدنی بودی. تحمّلِ شداید از آن رو شدنی بود که ظهورت شدنی بود... اِنگار تخم صبر بودیم که در خاک انتظار تاب می آوردیم تا در هُرِم خورشید تو به بال و پر بنشینیم.

محمود مزنیامی
تلخی فراق
هیچ صبحی نیست که شرمسار از تیره بختی خود، در عزای غیبت تو، با سپیده چنین بیگانه نباشد. هیچ گلشنی نیست که زردْ روی از خزانِ فراق، به خاری پناه نبرده باشد. و هیچ شمعی نیست که به امید سپیده ظهور، تا صبح فرج، در شبستان انتظار نسوزد. با تو از کدام دلتنگی خود بگوییم؟ از تلخی فراق، یا سختی طعن هایی که می شنویم و دل خسته از آن می گذریم؟ ای آن که هر گیاهی در این باغ، سبزینگی خود را وامدار طراوت توست و ای آن که هر مرغی در آسمان، پرواز را از نگاه تو آموخت، جرعه ای از جام نیایش خود را در جان ما فرو ریز، تا ما نیز پیوستگی لطف مدام را بنوشیم.

رضا بابایی
او می آید
من از شوق دیدارش تمام کوچه های شهر قلبم را با اشک دیده می شویم. او می آید و من این قلب عاشق را به راهش فرش خواهم کرد و می دانم گلدان وجودم سبز خواهد شد و می دانم بعد از آن دیگر شب های من یلدا نخواهد شد و غروب جمعه، دلتنگ چشم هایش نمی گردم و قلب عاشقم دیگر رنگ خزان نمی گیرد و عشق خدایی را بین دل هایمان قسمت می کند و باران هم به شوق رویش بر گل مریم بوسه می زند. او می آید و شبنم باز می خندد.

زینب فرج پور
سرانجام
جاری است از چشم های نگاهت، باران بی کسی.
خشکیده شاخه ام، در این دشت پرخزان
ای سبزِ سبز، نگاهت در انتظار
الماس کن، این تیره خاک ر
شب کور گم شده ام در کویر عشق
سنگ صبور ما، بازآ به این مغاک
ای برق هر ستاره، بیدار کن و بشکن
خاکستری خواب
ای یادگار همه اعصار
برگرد پرشتاب

زینب صدر
یا بقیة اللّه
یا بقیة اللّه، خسته ایم و افسرده؛ نالانیم و پژمرده. غم دوری امان از ما بریده است، امّا نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم: کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند تا من نیز در بی قراری اش او را یاری دهم. مولای من، دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشت. و می دانیم پیراهن یوسف، یادگار ابراهیم، نزد توست و ای کاش نسیمی از کوی تو، بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند. و ای کاش پیکی پیراهن تو را به ارمغان بیاورد تا نور دیدگانمان گردد. کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای؟ کی می شود که ببینیم یاغیان و منکرانِ حق را بر سر جای خود نشانده ای و ریشه ستم ظلم پیشه گان را از بن برکنده ای... اگر آن روز فرا رسد با زمزمه «الحمدللّه رب العالمین» سجده شکر بر آستان معبودِ بی نیازِ مهربان نثار خواهیم ساخت...

نادر فضلی
ای بقیّت خدا
حضور غایبانه تو آخرین معجزه آسمان است و جهان از روزی که این شگفتی نازل شد، از حضور غیبت تو سرشار است. شگفتا! این چه غیبتی است که همه حاضران را به جُوِی نمی خرد و خرمنی از شاهدان را به خوشه ای بر نمی گیرد؛ غیبت بهانه ای است برای انتظار، و انتظار بهایی است که با آن می توان یک خروار بهشت خرید. حضور تو که هرگز غایب نمی شود؛ همان ظهور است، بی نمک انتظار. و ما حضورِ ملیح تو را که بهانه آن ـ نه بهای آن ـ انتظار کودکانه است، بیش از آن داریم که آسمانْ ستاره را. ای بقیّت خدا، از ما جز چشمی برای انتظار و دلی برای امید، باقی نمانده است. این چشم ودل را نیز خاک راه تو کردیم. باشد که غباری از آن بر گوشه ای از قبای تو بنشیند.

محمدمهدی عالی
 
گلبرگ /مهر 1381، شماره 34، صفحه 171 و  صفحه 208.

 



:: برچسب‌ها: آخرین معجزه آسمان , غیبت , حضورِ , بقیّة اللّه , http://feraghat90 , blogfa , com/post-1136 , aspx ,
:: بازدید از این مطلب : 122
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 3 تير 1386 | نظرات (3)

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 358 صفحه بعد